من هرروز و هر لحظه نگرانت میشوم که چه میکنی؟

پنجره اتاقم را باز میکنم و فریاد میزنم

تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغض و اشک هایت برای من ...

بخند برایم بخند

آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را

صدای همیشه خوب بودنت را...

دلم برایت تنگ است ...

دلم برای خنده هایت تنگ شده ...

همان خنده هایی که مرا مست خود میکرد


همان خنده های از ته دل ...

:(
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/08/11 - 21:13